33مقتضاى قاعده لطف خداوند است؛ همچنانكه مقتضاى لطف خداوند، بعثت نبى است و معناى لطف اين است كه بر خداوند واجب است كارى كند انسانها به ايمان و اطاعت نزديكو از كفر و معصيت دور شوند. بر اين اساس، وجود پيامبر لازم و ضرورى است؛ زيرا بدون او، مردم از اوامر و نواهى الهى بىخبر بودند، و لذا لازمه لطف الهى اين شد كه پيامبران فرستاده شوند تا اين امور را به آنها بياموزند؛ همانگونه كه در قرآن كريم آمده است:
رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلاّٰ يَكُونَ لِلنّٰاسِ عَلَى اللّٰهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كٰانَ اللّٰهُ عَزِيزاً حَكِيماً (نساء: 165)
پيامبرانى كه بشارتدهنده و بيمدهنده بودند تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند [و بر همه اتمام حجت شود] و خداوند توانا و حكيم است.
متكلمان شيعى مانند «شيخ مفيد»، «خواجه نصيرالدين طوسى» و «علامه حلّى» معتقد بودند همين قاعده لطف اقتضا مىكند كه خداوند، امامان معصوم را نيز به مردم معرفى كند؛ زيرا حضور امام در جامعه سبب مىشود مردم با وظايف اجتماعى خويش آشنا شوند و به آن عمل كنند و از گناه و ناپاكى دورى گزينند. بنابراين، براساس لطف الهى، نصب رهبر دينى و سياسى در جامعه مسلمين الزامآور است. اين رهبر سياسى دينى بايد معصوم از گناه و خطا باشد؛ زيرا از آنجا كه مردم، خطاكار و اهل تجاوز و تعدى به حقوق ديگرانند، اگر اين رهبر سياسى غير معصوم باشد، نمىتواند مانع فساد و عصيان مردم شود. در غير اين صورت، از قاعده لطف خداوند به دور است.
مطلب ديگر، اينكه بايد رهبر معصوم را پيامبر معرفى كند؛ زيرا از آنجا