58او در كتابى به نام «جلاء الأوهام» درباره وهابيان مىگويد:
قولهم: حيث انّ محمداً بلّغ القرآن و مات، فعند نزول آخر آية من القرآن انتهت رسالة محمد (ص) و سقطت عنه حقوق الرسالة و هذا معنى تسميته (طارشاً) و معناه عندهم: مرسل جاء برسالة فبلغها و ذهب فلا علاقة للناس فيه، و الالتفات اليه شرك. 1
گفتار آنان كه: محمد (ص) قرآن را ابلاغ كرد و مُرد، و هنگام نزول آخرين آيه از قرآن رسالت محمد (ص) تمام شد و حقوق رسالت از او ساقط گشت، اين همان عنوان (طارش) است كه بر اين معنا اطلاق مىشود، و معناى آن نزد وهابيان آن است كه پيامبر (ص) براى ابلاغ رسالتى فرستاده شد و او ابلاغ كرد و رفت، و مردم ديگر ارتباطى با او ندارند و التفات پيدا كردن به او شرك است.
31 . يوسف بن اسماعيل نبهانى (م1350ه .ق)
او كه داراى تأليفاتى است 2 از جمله كتابهاى او كتابى به نام «شواهد الحق فيالاستغاثة بسيد الخلق» مىباشد كه در چاپخانه حلبى مصر به طبع رسيدهاست. او متصدى قضاوت و نويسندگى بوده و بر وهابيان و ابن تيميه و ديگران به جهت منع از استغاثه به اوليا اشكال كرده و نيز قصيدهاى به نام «الرائية الصغرى» در ردّ وهابيان سروده كه چندين بار چاپ شده است.