34بود، خطاب به سپاهيان گفت: «اى مردم كوفه، از عذاب خدا بسيار ترسان و بيمناك باشيد. اندرز دادن به مسلمان بر هر مسلمانى لازم است و ما تا اين لحظه برادر يكديگريم. دين و آيين ما يكى است و اين تا هنگامى پايدار است كه ميان ما شمشير كشيده نشود و شما هماكنون سزاوار اندرز هستيد و چون شمشير فرود آيد، عصمت و همبستگى از ميان مىرود و در آن صورت هر كدام از ما امتى هستيم. خداوند ما و شما را درباره فرزندان محمد(ص) آزموده است تا بنگرد كه ما و شما چگونه رفتار مىكنيم...». 1
كوفيان زهير را دشنام دادند و عبيدالله بن زياد را ستودند و چون گفتار او با ايشان به نتيجه نمىانجاميد، امام كسى را مأمور كرد تا به زهير پيغام رساند كه بازگردد.
با وخامت اوضاع حر بن يزيد نزد عمر بن سعد رفت و گفت: «خداوند قرين صلاحت بداند. آيا به راستى با اين مرد نبرد مىكنى؟!» عمر بن سعد گفت: «آرى، به خدا سوگند جنگى كه آسانترين صورت آن، قطع سرها و جدا شدن دستها باشد». 2