32براساس يك حرف مىپرستد و در گمراهى است و نمىداند كه چه مىگويد!» 1
حبيب بن مظاهر در پاسخ شمر با تندى گفت: «به خدا سوگند تو خدا را با حرف مىپرستى، آن هم با هفتاد زبان؛ و غرق در تباهى و گمراهى هستى. اينكه سخن حسين(ع) را نمىفهمى راست مىگويى؛ چرا كه خدا بر دل تو مهر زده است».
پس از اين گفتوگو بار ديگر سكوت جمعيت را فراگرفت. سپس امام(ع) فرمود: «اى مردم اگر مرا نمىخواهيد، بگذاريد از پيش شما به پناهگاه خود در نقطهاى ديگر از زمين بروم».
قيس بن اشعث گفت: «چرا به حكم پسر عموهايت تسليم نمىشوى؟ آنان كارى كه دوست نداشته باشى درباره تو انجام نخواهند داد و بدى از آنان به تو نخواهد رسيد». امام(ع) در پاسخ قيس فرمود: «تو هم برادر آن برادرى. 2 آيا مىخواهى بنىهاشم از تو بيشتر از خون مسلم بن عقيل مطالبه كنند؟ نه به خدا سوگند كه همچون اشخاص زبون، دست در دست آنها نمىگذارم و چون