20 ما تو را رها كنيم و نتوانيم در پيشگاه خداوند براى ادا نكردن حق تو عذرى موجه داشته باشيم؟! به خدا سوگند از تو جدا نمىشوم تا آنكه نيزۀ خود را در سينۀ آنها بشكنم و تا هنگامى كه دستۀ شمشيرم در دستم باشد، به آنان ضربه مىزنم. به خدا سوگند اگر اسلحه براى جنگ كردن با آنان نداشته باشم، آنقدر بر آنها سنگ خواهم زد كه در دفاع از تو كشته شوم».
آنگاه سعد بن عبدالله حنفى گفت: «به خدا سوگند تو را رها نمىكنيم تا آنكه خداوند بداند كه در غياب رسولخدا(ص) حرمت او را در وجود تو حفظ كرديم. به خدا سوگند اگر بدانم كشته مىشوم و باز زنده مىشوم و سپس زنده مىسوزم و خاكسترم بر باد داده مىشود و اين كار هفتاد بار بر من تكرار مىشود، باز از تو دست برنمىدارم تا در دفاع از تو جان دهم؛ چرا چنين نكنم كه فقط يك بار كشته شدن است و سپس، كرامت و سعادتى بىپايان كه هرگز سپرى نمىشود؟!»
زهير بن قين گفت: «به خدا سوگند دوست دارم كشته و سپس زنده شوم و باز كشته شوم، و هزار بار اين چنين كشته شوم تا خدا با كشته شدن من بلا را از تو و اين جوانمردان خاندانت بگرداند». 1