34خيالى و خالى از حقيقت باشد كه براى تمثيل در قالب يك قصه ريخته شده است.
افزون بر اينكه شيوه قرآن كريم همواره بر اين است كه مثال را طورى بيان مىكند كه از غيرمثال مشخص باشد؛ همچنان كه مىفرمايد: مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا) (جمعه:5)، ( مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي ) (بقره: 17)، ( إِنَّمٰا مَثَلُ الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا ) (يونس: 24) و... كه در همه آنها كلمه مثل را مىآورد تا از قصه مشخص باشد.
آيه دوم: (بقره: 55 و 56)
(وَ إِذْ قُلْتُمْ يٰا مُوسىٰ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّٰى نَرَى اللّٰهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصّٰاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ * ثُمَّ بَعَثْنٰاكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ )
و [نيز بهخاطر بياوريد] هنگامى را كه گفتيد: «اى موسى! ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد، مگر اينكه خدا را آشكارا [با چشم خود] ببينيم». پس صاعقه شما را گرفت؛ درحالىكه تماشا مىكرديد. سپس شما را پس از مرگتان حيات بخشيديم شايد شكرگزارى كنيد.
با توجه به آيه ( وَ اخْتٰارَ مُوسىٰ قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِمِيقٰاتِنٰا... ) (اعراف: 155) حضرت موسي(ع) يك گروه هفتاد نفرى را انتخاب كرد و همراه خويش به ميقات (وعدهگاهشان در كوه طور) برد. آنها به حضرت موسى