20شير دهد، حليمه دختر «ذؤيب» را يافت 1 كه همراه شوهرش به مكه آمده بود تا نوزادى را براى شيردادن نزد خود ببرد. 2
بنابر قولى، عبدالمطلب اعلام كرد كه فرزندش دايه مىخواهد. در پى اين درخواست، زنان شيرده زيادى آمدند؛ ولى حضرت پستان هيچكدام را نگرفت. وقتى اين خبر منتشر شد، حليمه سعديه آمد و اعلام كرد كه او نيز شير دارد. حليمه سينهاش را جلو آورد، ولى حضرت نگرفت؛ اما به سينه ديگرش متمايل شد كه شير نداشت يا كم شير داشت. يكباره سينه پر از شير شد. به عبدالمطلب خبر دادند. پرسيد: «نامش چيست؟» گفتند: «حليمه». پرسيد: «از كدام قبيله است؟» گفتند: «سعديه». عبدالمطلب گفت: «دو خصلت نيكو و پسنديده، يكى حلم و بردبارى (حليمه) و ديگرى سعادت (سعديه)». و بدينسان دايگى حليمه را به فال نيك گرفت و فرزندش را به او سپرد. 3 عبدالمطلب، حليمه را فراخواند و به او