24كنيد و كالاى او را همراه خودش پس فرستيد».
مسلمانان به اين فرمان گردن نهادند و پيامبر از ابوالعاص تعهد گرفت كه زينب را براى آمدن به حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله)آزاد بگذارد و ابوالعاص به وعدهاش عمل كرد. 1
عبدالله بن ابىبكر در روايتى از قول زينب مىگويد:
همين كه ابوالعاص به مكه بازگشت به من گفت: «آماده شو كه به پدرت ملحق گرديم». من به همين منظور از خانه بيرون آمدم كه دختر عُتبة مرا ديد و گفت: «اى دختر محمد به من خبر رسيده كه آهنگ پيوستن به پدرت را دارى». گفتم: «نه». گفت: «از من پنهان نكن. من زنى ثروتمند هستم و مىتوانم تمامى نيازهاى سفر تو را فراهم كنم». اما زينب مىگويد: «باز از ترس گفتم كه چنان قصدى ندارم».
وقتى زينب آماده شد، كنانة بن ربيع كه برادرشوهرش بود، همراه او به راه افتاد. وقتى اهل مكه اين خبر را شنيدند، هباربن اسود و نافع بن عبدالقيس فهرى به دنبال آنها رفتند و شروع به تهديد آنها كردند. در اين هنگام، كنانه تيرى در كمان خود نهاد و گفت: «هركس به من نزديك شود، او را با تير