18وقتى نامۀ سلطان احسا و توابع به عثمان رسيد، نتوانست مخالفت نمايد، لذا به محمّدبن عبدالوهاب گفت: بايد هر چه زودتر از قلمرو حكومت او خارج شود. محمد بار ديگر وعدۀ پيشين را تكرار كرد و گفت: اگر مرا يارى كنى، پادشاه نجد خواهى شد، ليكن عثمان حرف او را نپذيرفت و محمد ناگزير در سال 1160 به سوى درعيه، كه پايگاه تبليغاتى مسيلمۀ كذاب بود رفت. در آن زمان حاكم درعيه محمدبن سعود مؤسس دودمان آل سعود بود. وقتى به آنجا رفت، به وسيلۀ همسرش با او ارتباط برقرار كرد و همان وعدهاى را كه به عثمانبن احمد، حاكم عيينه داده بود، به محمدبن سعود نيز داد وگفت: اگر او را يارى دهد حكومت قلمرو بلاد نجد را در اختيارش خواهد گذاشت؛ از اينرو، محمدبن سعود به طمع افتاد و با محمدبن عبدالوهاب بيعت كرد، تا آنجا كه مىتواند به تبعيت از او، از كشتار مسلمانان دريغ نورزد. لذا به تمام مردم نجد، رؤسا، قضات و ديگر سران برجستۀ آنجا نامه نوشت كه بايد از محمدبن عبدالوهاب اطاعت نمايند.
گروهى موافقت كرده، برخى هم به مخالفت برخاستند.
در نتيجه، منطقه به آشوب و غوغا كشيده شد! در همين هنگام به مردم درعيه دستور كشتار داد كه بسيارى از مسلمانان در اين فتنۀ بزرگ به خاك و خون غلتيدند و ديگران نيز خواه ناخواه تسليم شدند. بدينوسيله امارت