20عميق، سازنده و روشنگر و نمايندۀ ارزشها و اصالتهاى بىپيرايه و اصيل اسلامى متّكى بر « كتاب و سنّت » آن هم با بيان و نثر و شيوهاى كه نسل جوان و تحصيلكردۀ امروز را مفيد افتد تا چه حد در پيشگيرى و مداواى اين سرطان عقيدتى و اجتماعى و سياسى مىتواند اثر داشته باشد...، و از همين رو پس از پيروزى انقلاب و برپايى جمهورى اسلامى و آن همه رويدادهاى فجيع و شنيع نشأت گرفته از اين رخداد، در رابطۀ با همان احساس و درك، اعتقادى راسخ و خلل ناپذير نسبت به همان مقولههاى ذكر شده نسبت به پيشگيرى و يا گسترش افكار التقاطى، اين احساس رنجآلود و دردمندانۀ خويش را به عنوان يك مسلمانِ نگران سرنوشت انقلاب، نمىتوانم كتمان كنم كه پس از پيروزى انقلاب اسلامى به هر دليل موجّه و يا غير موجّه! آنطور كه بايد و شايد متأسّفانه روى ايدئولوژى و فرهنگ اسلامى آنطور كه متناسب و درخور و شأن حركت و سرعت انقلاب باشد كار نشد؟! و ما بعد از 22 بهمن سال 57 تا بهحال كمتر ديدگانمان به روى آثار و انطباعاتى در اين مسير و داراى ويژگىهاى ياد شده، گشوده گرديد؟! و اين بهراستى خسرانى است كه هر چه سريعتر بايد به جبران آن پرداخت و مىبايست نويسندگان و محقّقان متعهّد و دردمند اسلامى كه بهحق مسؤوليّت سازندگى يك « جامعۀ اسلامى » را بهعهده دارند، در شكلى سيستماتيك بدين امر مهم و حياتى دست يازند و براى اين وارثان انبياء و نگاهبانان « نوالقلم و مايسطرون » و مناديان آزادى و پاسدارى كرامتهاى انسانى در طول تاريخ، شرايط و امكانات آزاد و باز فراهم گشته تا قدرت يابند بدون هرگونه ملاحظه و رادع و مانع بينديشند، كنكاش و كاوش كنند، خلق و ابداع نمايند و رسالت حسّاس و سرنوشتساز و پيامبرگونۀ خويش را در اين مقطع خطير از زمان عينيّت بخشند...
تساهل و تسامح در اين « مهمّ حياتى » را خدا و تاريخ، نسل مظلوم و انسان مستضعف در پهنۀ گستردۀ زمان و مكان، بر ما نخواهند بخشيد؟!... و همين!...