40فقيه و آشنا به مبانى فقهى مذهب اهل بيت عليهم السلام ، براى اين كه از عهدۀ حل تعارض روايات برآيد و از فتوايى كه مستند به روايت تقيهاى است بپرهيزد، لازم است با فقه مذاهب ديگر آشنا و مرتبط باشد؛ اين هم ضرورت چهارمى است كه نشان مىدهد پرداختن به فقه مقارن اهميت دارد.
6. سيرۀ فقهاى گذشته، به ويژه قدما نيز گواهى است بر ضرورت توجه و اشراف به فقه اهل سنت. عالمان برجسته و شاخص شيعه، همانطور كه در اعتقادات و مسائل كلامى در مناظره با اكثريت اهل سنت، به تأليف كتب در مقارنه با عقايد ديگر مذاهب و ردّ افكار امثال اشاعره و معتزله مىپرداختند، در اصول فقه و فقه نيز، از حوزۀ اصلى كار آنها، توجه و بررسى اصول فقه و فقه اهلسنت بوده است. «انتصار» و «ناصريات» سيد مرتضى، «خلاف» شيخ طوسى، «معتبر» محقق حلّى، «تذكره» و «منتهى» علّامۀ حلّى رحمهم الله نمونههايى از اين سيره و روش زيبا و خردمندانه است. اين سيره اگرچه در ميان متأخرين كم رنگ شده است، به گونهاى كه گويا فقيه خود را چندان نيازمند اطلاع و مراجعه به كتب اهل سنت نمىبيند، ولى هنوز هم اين درخشش را در فقه عالمانى مانند آيةاللّٰه بروجردى مشاهده مىكنيم كه با طرح فتاواى اهل سنت، به تجزيه و تحليل فقيهانه مىپردازد و بر اساس آن موشكافى علمى خود را دنبال مىكند.
7. امروزه، بيدارى اسلامى فراگير شده است و جهانيان، به ويژه مسلمانان به سمت معارف اهل بيت عليهم السلام و به خصوص فقه آن گرايش پيدا كردهاند. در پرتو انقلاب كبير اسلامى در ايران و درخشش شيعيان در مناطق مختلف جهان، بسيارى از مسلمانان علاقهمند به ارتباط بيشتر و گستردهتر با دانش و معارف شيعى شدهاند. بر عالمان شيعى لازم است براى پاسخ به اين نياز و براى سيراب كردن تشنگان معارف اهل بيت عليهم السلام با فقه اهل سنت آشنا شوند و خود را در معرفى هر چه بيشتر اهلبيت عليهم السلام موفقتر و كارآمدتر نمايند؛ چرا كه «تُعرف الأشياء بِأضْدادِها». آرى، در مقام مقايسه و مقارنه ميان دو فقه است