25در همين حال يكى از خدمۀ كشتى كه فارسى مىدانسته، اظهار مىدارد:
«اين كشتى در ايام برسات، بيست روزه به «جده» مىرود و ما حساب كرديم درست روز «عيد اضحى» به «جدّه» خواهيم رسيد!» 1
نگرانى جديدى شكل مىگيرد و دهن به دهن به گوش كشتى سواران مىرسد. مرحوم «هدايتى» مأمور مذاكره با كاپيتان كشتى مىشود و با وعدۀ يك قاليچه ايرانى، كاپيتان بر سرعت كشتى مىافزايد و درست مقابل كوه «يلملم» در داخل دريا به مسافران با شيپور اطلاع داده، از همانجا احرام مىبندند و سرانجام روز چهارشنبه سوم ذيحجه وارد «جدّه» مىشوند.
پس از ورود به «جدّه»، به دليل گرماى فوقالعاده و عفونت هوا و ازدحام، تعدادى جان داده جنازۀ آنان در كنارى روى زمين مانده و برخى نيز در حال جان دادناند و مرحوم «هدايتى» نيز، پس از ديدن اين صحنه بىهوش مىشود و زمانى به هوش مىآيد كه مىبيند چند نفر از همراهان بر بالين او نشسته، به او آب هندوانه مىخورانند. 2
پس از بهبودى، به همراه ياران و همسفران به «مكّه» عزيمت، و اعمال و مناسك حج را به جا مىآورند. و پس از پايان اعمال به سوى «مدينه» حركت مىكنند. در ميان راه دزدان به آنان حمله كرده، اموال برخى كاروانيان را مىدزدند.
در «مدينه» نيز حوادث عجيبى رخ مىدهد؛ عزادارى شيعيان نظر