23«شيخ عبدالقادر اعلام كرد كه اين هزار نفر كه بليط به آنها داده شده، عدد جمعيت معمولى كشتى همايون است، باقى ماندگان... بايد به اوطان خود مراجعت كنند و كشتى ديگرى هم براى حركت به «جدّه» نداريم! اين بيان كه با كمال خونسردى و لاقيدى و بىاهميتى از طرف شيخ ادا شد، مثل يك صاعقۀ آسمانى بود كه بر سر ما فرود آمد، كأنّه خون در عروق ما منجمد شد و از حركت افتاد. ندانستيم ديگر چه بگوييم و چه بكنيم؟ و هر چند بعضى از مسافرين به عجز و لابه افتادند و بعضى از شدّت غضب و اوقات تلخى، شيخ را مورد شماتت و بدگويى قرار دادند، لكن شيخ ابداً متأثر نشد و باز تكرار كرد كه مسألهاى نيست! باقيمانده بروند به اوطان خود و سال آينده بيايند به «مكّه» بروند!» 1
مرحوم «هدايتى» در عين حال دست از تلاش برنداشته، با راهنمايى فردى به نام «حاج سيد امين»، نزدِ يكى از تجار شيعه در «كراچى» به نام «حاج عبدالغنى» رفته و همراه با او، نزدِ «والىِ كراچى»، كه يكنفر انگليسى است مىروند. مرحوم «هدايتى» با زبان «فرانسه» با او سخن گفته، پس از مدتى گفتگو، «والىِ كراچى» راضى مىشود ايشان و دو سه نفر از همراهانشان را به «جدّه» اعزام نمايد. ليكن مرحوم «هدايتى» قبول نكرده و مىگويد:
«گفتم هيچكدام راضى نيستند و تمنّاى اعزام تمام را مىنمايند.» 2
سرانجام به مسافرخانه باز مىگردد و درحالى كه از رفتن به «مكّه»