35مباش اينجا جداى عشق اى دل
تو معنايى براى عشق اى دل
ميسّر شد لقاى عشق اى ل
بزن بر شاخهى هستى جوانه
* * *
حسين آيينه، هستى گوهر اوست
نسيم كربلا از كوثر اوست
عطش مولود زخم حنجر اوست
نگاه تشنهام آب آور اوست
دلم پروانه و جان شهپر اوست
به سويش پرگشايد عاشقانه
* * *
حسين بن على خورشيد هستىست
جهان از او به حال شور و مستىست
طريق او طريق حقپرستىست
مسير او جدا از هر چه پستىست
ندارد هر كه عشقش، تنگدستىست
بگير اى دل به كويش آشيانه
* * *
تجلاّى حقيقت ديدهى اوست
تن در خاك و خون غلطيدهى اوست
لب خشك و دل تفتيدهى اوست
گلوى در عطش جوشيدهى اوست