17بر نيامد هيچ كس از عهدهى سقّائىات
در تداومبخشى دين هستى اهدا كردهاى
اى قوام پايههاى دين از اين اهدائىات
گشت «ياسر» سينهات لبريز عطر آفتاب
مهر او را تا پذيرفته دل سودائىات
* إن كان دينُ محمّدٍ لَم يستقِم إلّابقتلي فياسُيوفُ خُذيني
اگر دين جدّم محمّد با كشته شدن من بهجاى خواهد ماند پس اى شمشيرها مرا در بربگيريد.
مناى كربلا
اين دل لبريز خونم در هواى كربلاست
جان مشتاقم خريدار بلاى كربلاست
هر دل بشكسته اينجا همقدم با تشنگىست
هر گلوى تشنه اينجا همصداى كربلاست
بى سبب دل را درون سينه زندان كردهام
جاى اين دل در حريم دلرباى كربلاست
هر كه مشتاق بهشت است و بدان سو مىرود