676
6 بازگشت به آغوش خانواده
دايۀ مهربان محمد، پنج سال از وى محافظت كرد، و در تربيت و پرورش او كوشيد. در طىّ اين مدت زبان عربى فصيح را آموخت، كه بعدها حضرتش به اين افتخار مىكرد. سپس «حليمه» او را به مكه آورد، و مدتى نيز آغوش گرم مادر را ديد، و تحت سرپرستى جدّ بزرگوار خود قرار گرفت؛ و يگانه مايۀ تسلى بازماندگان «عبد اللّٰه»، همان فرزندى بود كه از او به يادگار مانده بود. 1
سفرى به «يثرب» و مرگ مادر
از روزى كه نوعروس عبد المطلب (آمنه)، شوهر جوان و ارجمند خود را از دست داده بود؛ پيوسته مترصد فرصت بود كه به «يثرب» برود و آرامگاه شوهر خود را از نزديك زيارت كند، و در ضمن، از خويشان خود در يثرب، ديدارى به عمل آورد.
با خود فكر كرد كه فرصت مناسبى به دست آمده، و فرزند گرامى او بزرگ شده است و مىتواند در اين راه شريك غم او گردد. آنان با «اُمّ ايمَن»، بار سفر بستند و راه يثرب را پيش گرفتند و يك ماه تمام در آنجا ماندند. اين سفر براى نوزاد قريش، با تألمات روحى توأم بود. زيرا براى نخستين بار ديدگان او به