68خانهاى افتاد كه پدرش در آن جان داده و به خاك سپرده شده بود 1 و طبعاً مادر او تا آن روز چيزهائى از پدر وى براى او نقل كرده بود.
هنوز موجى از غم و اندوه در روح او حكمفرما بود كه ناگهان، حادثۀ جانگداز ديگرى پيش آمد، و امواجى ديگر از حزن و اندوه به وجود آورد. زيرا موقع مراجعت به مكّه، مادر عزيز خود را در ميان راه، در محلّى به نام «أبواء» از دست داد. 2 اين حادثه محمد صلى الله عليه و آله را بيش از پيش، در ميان خويشاوندان عزيز و گرامى گردانيد، و يگانه گلى كه از اين گلستان باقى مانده بود، فزون از حد مورد علاقۀ عبد المطلب قرار گرفت. از اين جهت او را از تمام فرزندان خود بيشتر دوست مىداشت و بر همه مقدم مىشمرد.
در اطراف كعبه، براى فرمانرواى قريش (عبد المطلب) بساطى پهن مىكردند. سران قريش و فرزندان او در كنار بساط حلقه مىزدند، هر موقع چشم او به يادگار «عبد اللّٰه» مىافتاد، دستور مىداد كه راه را باز كنند تا يگانه بازماندۀ عبد اللّٰه را روى بساطى كه نشسته است بنشاند. 3
قرآن مجيد، دورۀ يتيمى پيامبر صلى الله عليه و آله را در سورۀ «الضحى» يادآور مىشود و مىگويد:
أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوىٰ؛ 4
«مگر تو را يتيم نيافت و پناه نداد؟»
حكمت يتيم گشتن نوزاد «قريش»، براى ما چندان روشن نيست. همين قدر مىدانيم سيل خروشان حوادث بىحكمت نيست، ولى با اين وضع مىتوان حدس زد كه خدا خواست رهبر جهانيان، پيشواى بشر، پيش از آنكه زمام امور را به دست بگيرد و رهبرى خود را آغاز كند، شيرينى و تلخى روزگار را بچشد، و در نشيب و فراز زندگى قرار گيرد؛ تا روحى بزرگ و روانى بردبار و شكيبا پيدا كند، و تجربياتى از سختىها بيندوزد، و خود را براى مواجهه با يك سلسله از