30پيشگوئى منجمان متولّد گشته است! 1
ابراهيم از غار بيرون آمد توحيد فطرى 2 خود را با مشاهدۀ زمين و آسمان؛ درخشيدن ستارگان، سرسبز گشتن درختان، كاملتر ساخت. او گروهى را ديد كه در برابر درخشندگىِ ستارگان، عقل و هوش خود را از دست دادهاند. عدۀ ديگرى را مشاهده نمود كه سطح افكارشان از اين هم پستتر بود و بتهاى تراشيده را عبادت مىنمودند. بدتر از همۀ اينها، شخصى از جهل و نادانى مردم استفاده كرده به مردم خدائى مىفروخت.
ابراهيم ناچار است خود را براى مبارزه در اين سه جبهۀ مختلف آماده سازد.
قرآن مجيد، داستان مبارزههاى ابراهيم را در اين سه صحنه نقل كرده است.
ابراهيم بتشكن
موسم عيد فرا رسيد، و مردم غفلت زدۀ «بابل»، براى رفع خستگى و تجديد نيرو، و اجراى مراسم عيد به طرف صحرا روانه شدند؛ و شهر خالى شد. سوابق ابراهيم، نكوهش و بد گويى وى، توليد نگرانى كرده بود، از اين جهت تقاضا كردند كه ابراهيم، نيز همراه آنان در اين مراسم شركت كند. ولى پيشنهاد بلكه اصرار آنان با بيمارى ابراهيم مواجه شد، وى با جملۀ إِنِّي سَقِيمٌ 3 (من بيمارم)، پاسخ گفتار آنان را داد و در مراسم عيد شركت نكرد.
راستى، آن روز براى موحّد و مشرك روز شادمانى بود. براى مشركان، عيد كهنسالى بود كه به منظور برگزارى تشريفات عيد، و زنده كردن رسوم نياكان به دامنۀ كوه و مزارع سرسبز رفته بودند، و براى قهرمان توحيد نيز، يك عيد ابتدايى بىسابقهاى بود، كه مدّتها آرزوى فرارسيدن چنين روز فرخندهاى را داشت، كه شهر را از اغيار خالى بيند، و مظاهر كفر و شرك را درهم شكند.
آخرين گروه از مردم از شهر خارج شدند؛ ابراهيم فرصت را غنيمت شمرد،