19
عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاٰلَ الَّتِي كٰانَتْ عَلَيْهِمْ... 1«پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله تكاليف شاق، و غل و زنجيرهايى را كه بر آنها است بر مىدارد».
اكنون بايد ديد مقصود از غل و زنجيرى كه در دوران طلوع فجر اسلام، به دست و پاى عرب دوران جاهليت بود؛ چيست؟ مسلماً مقصود، غل و زنجير آهنين نيست؛ بلكه منظور همان اوهام و خرافاتى است كه فكر و عقل آنها را از رشد و نمو بازداشته بود؛ و يك چنين گيروبند كه به بال فكر بشر بسته شود، به مراتب از سلسلۀ آهنين، زيانبخشتر و ضرربارتر است.
يكى از بزرگترين افتخارات پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله اين است كه: با خرافات و اوهام و افسانه و خيال؛ مبارزه نمود، و عقل و خرد بشر را از غبار و زنگ خرافات شستشو داد. و فرمود: من براى اين آمدهام كه قدرت فكرى بشر را تقويت كنم؛ و با هرگونه خرافات به هر رنگ كه باشد، حتى اگر به پيشرفت هدفم كمك كند سرسختانه مبارزه نمايم.
سياستمداران جهان، كه جز حكومت بر مردم غرض و مقصدى ندارند، پيوسته از هر پيشآمدى به نفع خود استفاده مىكنند. حتّى اگر افسانههاى باستانى و عقائد خرافى ملّتى به رياست و حكومت آنها كمك كند، از ترويج آن خوددارى نمىنمايند؛ و اگر آنان، افرادى متفكر و منطقى باشند، در اين صورت به نام احترام به افكار عمومى و عقايد اكثريت، از افسانهها و اوهام كه با ميزان و مقياس عقل تطبيق نمىكند، طرفدارى مىكنند.
ولى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ، نهتنها از آن عقائد خرافى كه به ضرر خود و اجتماع تمام مىشد، جلوگيرى مىنمود؛ بلكه حتى اگر يك افسانۀ محلى؛ يك فكرى بىاساس به پيشرفت هدف او كمك مىكرد، با تمام قوا و نيرو با آن مبارزه مىنمود و كوشش مىكرد كه مردم بندۀ حقيقت باشند نه بندۀ افسانه و خرافات.
اينك از باب نمونه داستان زير را مطالعه فرماييد:
...يگانه فرزند ذكور حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله ، به نام «ابراهيم» درگذشت. پيامبر صلى الله عليه و آله در