18خانه شد، و سراغ مادرش را گرفت، دخترى بود زيبا و گيسوانش را بههم بافته و گردنبندى به گردن انداخته بود. من از همسر خود پرسيدم كه اين دختر زيبا كيست؟ وى در حالى كه اشك در چشمانش حلقه زده بود، گفت:
اين دختر تو است. همان دخترى است، كه هنگام مسافرت تو به دنيا آمده؛ از ترسِ تو پنهان كرده بودم. سكوت من در برابر همسرم، نشانۀ رضايت بود. او تصور كرد كه من دست خود را، آلوده به خون وى نخواهم كرد. لذا روزى همسرم با خيال مطمئن از خانه خارج گرديد، من به موجب پيمان و عهدى كه داشتم؛ دست دخترم را گرفته به يك نقطۀ دوردست بردم، در صددِ حفر گودال برآمدم. هنگامِ حفر، دختر مكرر از من مىپرسيد كه: «منظور از كندن زمين چيست؟!» پس از فراغ دست وى را گرفته، كشانكشان او را در ميان گودال افكندم، و خاكها را به سر و صورت او ريخته، و به نالههاى دلخراش وى گوش ندادم.
او همچنان ناله مىكرد و مىگفت: «پدر جان مرا زير خاك پنهان مىسازى؟! و در اين گوشه تنها گذارده به سوى مادرم بر مىگردى؟! ولى من خاكها را مىريختم تا آنجا كه او زير خروارها خاك پنهان گرديد، و خاك او را فرا گرفت.
آرى، يگانه موردى كه دلم سوخت؛ همين مورد است. وقتى سخنان قيس پايان يافت، چشمهاى رسول خدا صلى الله عليه و آله پر از اشك شده بود، اين جمله را فرمود:
«إنَّ هذِهِ لَقَسوَةٌ و مَن لا يَرحَمْ لاَ يُرحَم»؛ يعنى اين عمل يك سنگدلى است و ملتى كه رحم و عواطف نداشته باشند؛ مشمول رحمت الهى نمىگردند! 1
خرافات و افسانهپرستى نزد عرب
قرآن مجيد، هدفهاى مقدس بعثت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را با جملههاى كوتاهى بيان كرده است. يكى از آنها كه شايان توجه بيشتر مىباشد، اين آيه است: وَ يَضَعُ