55است؛ زيرا در كتب رجال، او را توثيق نكردهاند. 1 از اينرو، روايتش اعتبار ندارد و نمىتوان با آن بر وجود عبداللهبنسبأ استدلال كرد. از سوى ديگر شايد مقصود از «عبداللهبنسبأ»، عبداللهبنوهب راسبى سبايى باشد.
2. رواياتى كه بر ادعاى وى درباره خدا بودن اميرمؤمنان و سوخته شدنش به دست آن حضرت دلالت مىكنند. براى نمونه،كشّى در رجال خود به سندش از امام باقر(ع) نقل كرده است:
عبداللهبنسبأ مدّعى پيامبرى بود و اميرمؤمنان را خدا مىانگاشت. اين خبر به اميرمؤمنان رسيد. او را خواست و پرسوجو كرد. وى به اين باور اقرار كرد و گفت: آرى؛ تو اويى. در دلم افتاده بود كه تو خداوندى و من پيامبرم. اميرمؤمنان(ع) به او فرمود: واى بر تو. شيطان تو را به سخره گرفته است. مادرت در عزايت بنشيند! از اين سخن بازگرد و توبه كن! او فرمان نپذيرفت و حضرت وى را زندانى كرد و سه روز براى توبه كردن به او مهلت داد، اما وى توبه نكرد و حضرت به آتش سوزاندش و فرمود: شيطان او را از راه به در برد؛ نزد وى مىآمد و اين مطالب را به ذهنش مىانداخت. 2
اين روايت نيز به سبب وجود محمدبنعثمان عبدى و سنان (پدر عبداللهبنسنان)، ضعيف است؛ زيرا توثيق اين دو ثابت شده نيست.
همچنين كشّى به سند خود از عبدالله 3 چنين آورده است: امامصادق(ع) فرمود:
ما اهلبيتى درستكرداريم كه از دروغ و دروغپردازان درباره