169رحمتى است كه خداوند در آن را به روى مردم باز كرده است». 1
طاهر، در حالى كه براى مرتب كردن لباسها چند قدمى از ما فاصله مىگيرد، باخنده مىگويد: اما جواب ندادى، بالاخره حاضرى خواهر خودت ازدواج موقت كند يا نه؟
جواب مىدهم: البته اگر امكان ازدواج دائم داشته باشد و ضرورتى هم نباشد، نه. برمىگردد و با لبخندى پيروزمندانه مىگويد: حالا ديدى تو هم متعه را حرام مىدانى! جواب مىدهم: از بحث ازدواج گذشته، شما حاضرى همين لباسهاى مغازه را كنار خيابان پهن كنى و بفروشى؟ مگر كنار خيابان لباس فروختن حرام است كه اينكار را نكردى؟
مىگويد: البته كه نه، ولى در شأن من نيست. وقتى مىتوانم در مغازه لباس بفروشم، چرا كنار خيابان؟! در جوابش مىگويم: خوب، اگر لباسفروشى داخل مغازه بهتره، بهتر نبود از روز اول مغازه را مىخريديد تا مجبور نشويد مبلغى به عنوان اجاره بدهيد.
جواب مىدهد: معلومه كه بهتره اما خريد مغازه در توان ما نبود. مجبور بوديم مدتى با اجاره كردن مغازه، زندگى را بگذرانيم تا به تدريج، پول خريد مغازه را تهيه كنيم.
دستم را روى شانه طاهر مىگذارم و مىگويم: باز هم آفرين به تو! كار عاقلانه؛ يعنى همين. ما مجبور نيستيم ميان سياه و سفيد يكى را انتخاب كنيم. خاكسترى هم يكى از رنگهاست. من هم مىگويم راه حل اصلى، ازدواج دائم است، ولى اگر كسى به هر دليل قادر به آن نبود، راه حل