12
مبانى عقلانى شفاعت از ديدگاه شهيد مطهرى
«شفاعت» به معناى خواهشگرى، خواستارى و درخواستگرى، ميانجىگرى، وساطت، پادرميانى و درخواست عفو و بخشايش است. شفاعت اگر درست ارزيابى شود و پيام آن، به درستى از آيات و روايات اقتباس گردد، جايى براى اشكال باقى نمىماند و برخلاف عقل و مبانى عقلانى هم نبوده و نيست؛ بلكه عقل امكان آن را اثبات مىكند. به همين سبب، دانشمندان مسلمان امكان آن را از اصول مسلّم اسلامى به شمار آوردهاند و اگر اختلافى هست، نه در اصل شفاعت، بلكه در تفسير و گسترۀ آن است. اين نوشتار كوتاه، درصدد ارائه مبانى عقلانى شفاعت از نگاه استاد شهيد مطهرى است؛ فيلسوف، متكلّم و متفكرى كه با دغدغۀ متكلمانه و روش فلسفى و حكيمانه به تبيين، اثبات و دفاع از گزارهها و معتقدات دينى پرداخته است.1 در ميان متكلمان و فيلسوفان، شايد كمتر اثرى شفاعت را چنين بر اساس مبانى عقلانى و بهگونهاى مرتب و منظم ارائه كرده باشد و همين امر، عرصه اين بحث است.
عموم مردم، شفاعت انبيا و ائمه (عليهما السلام) را چنين مىپندارند كه پيغمبر اكرم (ص) و اميرالمؤمنين (ع) و حضرت زهرا (س) و ائمه اطهار، بهويژه امام حسين (ع) افراد متنفّذى هستند كه در دستگاه خدا نفوذ دارند و اراده خدا را تغيير مىدهند و قانون را نقض مىكنند.
اعراب عصر جاهليت نيز دربارۀ بتها همين تصور را داشتند. آنان مىگفتند كه آفرينش، تنها به دست خداست و كسى با او در اين كار شريك نيست؛ ولى در اداره جهان، بتها با او شريكند؛ بنابراين شرك آنان در «خالقيت» نبود؛ بلكه شرك در «ربوبيت» بود. آنان كه مىپنداشتند ربوبيت جهان ميان خدا و غير خدا تقسيم شده، بر خود لازم نمىدانستند كه در صدد جلب رضايت و خشنودى «الله» باشند. به گمان آنها مىتوان با پرستش بتها و قربانى كردن براى آنها، رضايت «ربّ» هاى ديگر را به دست آورد؛ هرچند اين كار، مخالف رضاى «الله» باشد؛ چرا كه با جلب رضايت بتها، آنها نيز خود بهگونهاى رضايت «الله» را به دست مىآورند.
اگر در ميان مسلمانان هم كسى چنين اعتقادى داشته باشد كه در كنار دستگاه سلطنت ربوبى، سلطنت ديگرى هم وجود دارد و در مقابل آن دست اندر كار است، چيزى جز شرك نخواهد بود. اگر كسى گمان كند كه تحصيل رضا و خشنودى خداى متعال، راهى دارد و تحصيل رضا و خشنودى فرضاً امام حسين (ع) راهى ديگر دارد و هريك از اين دو، جداگانه ممكن است سعادت انسان را تأمين كنند، دچار گمراهى بزرگى شده است. در اين پندار غلط چنين گفته مىشود كه خدا با چيزهايى راضى مىشود و امام حسين (ع) با چيزهاى ديگر؛ يعنى مثلاً خدا با انجام دادن واجبات و ترك گناهان خشنود مىگردد، ولى امام حسين (ع) با اين امور كارى ندارد. رضاى او در اين است كه مثلاً براى فرزند جوانش على اكبر (ع) گريه يا دستكم تباكى كنيم؛ يعنى حساب امام حسين از حساب خدا جداست! و چنين نتيجه گرفته شود كه تحصيل رضاى خدا دشوار است؛ زيرا بايد كارهاى بسيارى را انجام داد تا او راضى گردد، اما تحصيل