12كه نزد دانشمندان جديد شناخته شده است، نقادى مىكنند.
هر يك از دو گروه (اهل تقليد و اهل اجتهاد) براى خود دلايلى دارند، ولى ناگفته پيداست هركس به دليل معتبرى تكيه زند، به اندازه تلاش خويش پاداش مىگيرد.
در دوره كنونى، جاى بسى شگفتى و تأسف است كه گروه اندكى از كسانى كه به نقد علم حديث شريف مىپردازند، در برخورد با اين منبع سرشار و غنى انديشه اسلامى، از شيوه روشن و معروفى پيروى نمىكنند؛ بلكه در نقد حديث ميان اجتهاد و تقليد سرگردانند!
آنان گاه مىكوشند تا اسناد احاديث را به بوته نقد بگذارند و اشكال موجود در آن را شرح دهند و گاه به گفتههاى عالمان علم رجال به راويان آن احاديث رجوع مىكنند و مىكوشند تا مدلول روايات را با يكديگر مقايسه كنند، آنگاه هرچه را با عقل خويش درمىيابند، با آن موافقت مىكنند و درست مىدانند و آنچه را با عقلشان راست نمىآيد، به ضعف و بلكه به مجعول بودن محكوم مىكنند. ازاينرو، ميان حديث صحيح و غير صحيح، طبق نظر خودشان، تمايز قائل مىشوند (نه بر اساس ضوابط علم الحديث). آنان به اين وسيله مىخواهند همپاى اهل اجتهاد سير كنند.
و گاهى به كتابهاى گذشتگان كه به نام «صحاح» معروف است، مراجعه مىكنند تا به كار آنان استشهاد كنند و اگر آنان در اثر خود حديثى را درج كرده باشند، آن را بپذيرند و اگر نكرده باشند، آن را تضعيف و بلكه حكم جعلى بودنش را صادر كنند. آنان با اين رويكرد مقلد مىباشند.