23
پيشگفتار
چرا انسان كاوش مىكند و حقيقت جويى چيست؟ يك حسّ و محرّك درونى در انسان است كه مىخواهد از كنه و ذات هر چيز آگاه شود. حسّ كاوش و حقيقتجويى است كه بشر را به دنبال فلسفهها و علوم فرستاده است. همين جاست كه مسئله شكّ و شبهه به وجود مىآيد؛ يعنى در برابر انسان يك سلسله مجهولات پيدا مىشود كه انسان نمىتواند آنها را حلّ كند و بفهمد، دچار شك و ترديد و ابهام مىشود و امور براى او مشتبه مىگردد.
آيا در دين شك خوب است يا بد؟ مسلّماً آنچه در ابتدا به نظر مىرسد، اين است كه در دين شك بد بوده و نشانۀ خبث طينت و سياهى قلب است، زيرا هدف در علم و فلسفه و دين اين است كه انسان به يقين برسد و اهل يقين باشد. ايمان بايستى توأم با يقين باشد، امّا شك و شبهه تزلزل و عدم اطمينان است و در هيچ جاى قرآن ديده نشده كه خداوند مردم را به شك دعوت كند.
شك و شبهه در جايى پسنديده است كه دالان و معبر خوبى براى رسيدن به ايمان و يقين باشد و انسان با سؤال و پرسش بخواهد به يقين برسد. ايمان و يقين چيزى است كه انسان بايد آن را بيابد، امّا آيا اين ايمان از همان ابتدا در انسان بوده و بالفعل وجود دارد؟ انسان تا وقتى كه شك نكند، به يقين نمىرسد. شك و شبهه براى بشر پسنديده است، امّا نه اينكه هدف و منزل خوبى براى بشر باشد، بلكه معبرى است كه تا انسان از آن عبور