19 مىخواند، كه در زبان مردم عامى به كسى اطلاق مىشود كه شخص ديگرى او را به سوى ديگران فرستاده باشد. مردم اين اصطلاح را درباره كسى كه برايش احترام قائلند، بهكار نمىبرند.
او مىگفت: در داستان حديبيه دقيق شدم و در آن چنين و چنان دروغ يافتم! و سخنان و ادعاهاى ناشايستى از اين قبيل. حتى روزى يكى از طرفدارانش در حضور وى گفت: اين عصاى من بهتر از محمد[ (ص) ] است؛ زيرا من از آن سود مىبرم، ولى محمد[ (ص) ] مرده است و ديگر نفعى براى كسى ندارد و او از اين كلام خرسند مىشد.
ابن عبدالوهاب ذكر صلوات بر پيامبر (ص) را خوش نمىداشت و از آن، در شب جمعه، نهى مىكرد. نيز از آشكار كردن صلوات و درود بر پيامبر بر منابر نهى مىنمود، و هركس را كه از اين دستور او سر برمىتافت، به شدت مجازات مىكرد؛ تا آنجا كه حتى مؤذن نابينايى را كه از فرمان او در ترك صلوات بر پيامبر (ص) پس از اذان، سرپيچى نمود، به قتل رساند.
وى براى پيروان خود چنين وانمود مىكرد كه همه اين كارها براى محافظت از توحيد است!
او بسيارى از كتابها درباره صلوات بر پيامبر (ص) ، از جمله «دلائل الخيرات» و امثال آن را سوزاند و نيز بسيارى از كتابهاى فقه و تفسير و حديث را كه با اباطيل او سازگار نبود، به آتش كشيد و به پيروانش اجازه داد تا قرآن را به حسب فهم خويش تفسير كنند.
ابن عبدالوهاب در تكفير مردم، به آياتى كه درباره مشركان نازل شده تمسك مىجست و اين آيات را بر موحدان تطبيق مىداد! همچنانكه بخارى در صحيح خود از عبداللهبن عمر در توصيف خوارج آورده