16در المحكم تصريح دارند كه جمع آن حجور، مىآيد. الحجر با ضمه و كسره و فتحه حاء به معناى حرام آمده و كسره با فصاحتتر است. و الحِجْر، حجر كعبه است. ابن اثير مىگويد: آن ديوارى است كه تا جانب (ركن) غربى كعبه دور زده است. و الحِجْر، به ديار ثمود در ناحيۀ شام در وادى القرى و نيز دربارۀ اسب مؤنث به كار رفته است.
راغب اصفهانى مىنويسد:
الحجر الممنوع منه بتحريمه. 1
حجر، چيزى است كه به واسطه تحريم، ممنوع (از تصرف) شده است.
و در معجم البلدان آمده است:
الحجر بالكسر ثم السكون و راء، و هو فى اللغة ما حجرت عليه، اى:
منعته من أن يوصل اليه، و كل ما منعت منه فقد حجرت عليه؛ 2
حجردر لغت ايجاد مانع براى چيزى است كه به واسطۀ آن امكان دسترسى به آن چيز از بين مىرود.
از مجموع آنچه كه گفتيم به دست مىآيد كه معناى غالب آن «منع» است و كاربرد آن در «عقل» و «حرام» نيز خالى از وجود آن معنا نيست، و با توجه به همين معناست كه در فقه بابى با عنوان «كتاب الحجر» باز شده است كه انسان