21در مكه است، اما از صاحب خانه غايب، همانند كسى است كه در خانۀ خود است؛ زيرا هر دو در غيبت است و كسى كه در خانه خود حاضر باشد همانند كسى است كه در مكه حاضر است.
اما حضور در مكه از حضور در خانه اولى است؛ لذا حج جهادى است براى كشف و مشاهده و از اين رو، مقصود حج، ديدن خانه نيست بلكه رؤيت و شهود باطنى صاحب خانه است.
عارفان براى حج و مقام ابراهيم دو مقام معتقدند 1: يكى «مقام تن» و ديگرى «مقام دل»؛ مقام تن، احرام، دخول به حرم، طواف، نماز، سعى، تقصير، مزدلفه، رمى، هَدى، وقوف به منا و رمى جمرات است. اما مقام دل كه اشاره به باطن حج دارد، مقام خُلّت ابراهيم است. در اين موضع، حاجى بايد از عادات اعراض كند، به ترك لذات بپردازد، از ذكر غير او پرهيز و از تمامى ماسوا اجتناب كند، سنگ به هواى نفس زند تا به مقام امن الهى و رمى از اغواى شيطان نايل شود.
آنگاه كه ابراهيم به مقام خلّت رسيد و خليل اللّٰه نام گرفت، از علايق گذشت و دل از غير او بگسست. آنگاه كه ابراهيم به منجنيق آمد و او را به سمت آتش پرتاب كردند، جبرئيل آمد و از او پرسيد: آيا حاجتى دارى؟ ابراهيم پاسخ داد: «أمّا إِلَيكَ فَلا» ، سپس جبرئيل پرسيد: از خدا هم حاجتى ندارى؟ ابراهيم پاسخ داد: «حسبي مِن سؤالي علمه بحالي» . از عارفى نقل است كه گفت:
«در نخستين حج، من بجز خانه هيچ چيز نديدم، دوم بار خانه و خداوند خانه ديدم و سوم بار همه خداوند خانه ديدم هيچ خانه نديدم.» 2
از اين روست كه عارفان گفتهاند: «أظلم الأشياء دار حبيب بلا حبيب». 3
خواجه عبداللّٰه انصارى درباره حكمت نامگذارى حج لطيفهاى دارد. او ذيل آيۀ «اَلْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومٰاتٌ ...» ؛ «حج در ماههاى معينى است...»، 4 دربارۀ دو حرف حج چنين مىگويد:
«حاء اشارت است به حلم خداوند با رهيكان خود، جيم اشارت است به جرم