19 با خود همراه نبرد و در مدينه باقى گذاشت، على به او گفت: «مرا با زنان و كودكان مىگذارى؟» پيامبر خدا(ص) به او فرمود: «آيا دوست ندارى براى من به منزله هارون براى موسى باشى؛ با اين تفاوت كه پس از من پيامبرى نخواهد بود». همچنين پيامبر در غزوه خيبر فرمود: «هرآينه پرچم را به دست كسى مىدهم كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نيز او را دوست دارند». در اين حال، هركدام از اصحاب در برابر پيامبر(ص) گردن دراز كردند تا بلكه پيامبر(ص) او را ببيند و پرچم اسلام را به او بسپارد، اما پيامبر(ص) فرمود: «على را برايم صدا كنيد». او را آوردند، درحالىكه چشمانش درد مىكرد. پيامبر از آب دهان خود به چشمانش كشيد و پرچم را به دستش داد و خداوند به دست او قلعه خيبر را گشود. همچنين زمانى كه خداوند در مسئله نصاراى نجران آيه فَقُلْ تَعٰالَوْا نَدْعُ أَبْنٰاءَنٰا وَ أَبْنٰاءَكُمْ (آل عمران: 61) را نازل كرد، پيامبر خدا(ص) على، فاطمه، حسن و حسين(عليهم السلام) را صدا زد و فرمود: «خدايا! اينان اهل من هستند». 1
حاكم نيشابورى از عمر بن خطاب نقل مىكند كه به على بن ابىطالب(ع) سه ويژگى داده شده است كه اگر يكى از آنها را داشتم، از اينكه به من، شتران سرخموى داده شود، بهتر بود. از او پرسيدند كه اين خصال سهگانه چيست؟ گفت:
ازدواج با فاطمه زهرا(س) دختر رسول خدا(ص)، سكونتش در مسجد با رسول خدا(ص) و [در نتيجه] مباح بودن امورى براى على(ع) كه در مسجد بر پيامبر خدا(ص) مباح بود و دادن پرچم لشكر اسلام به او در جنگ خيبر. 2