17خريد حولۀ احرام و تهيّۀ وسايل سفر و آنچه در اين سفر يكماهه مورد نيازشان خواهد بود، تصفيۀ حساب با مردم، حلاليت خواستنهايى كه دل را مىلرزاند و اشكها در چشمها حلقه مىزند، التماس دعاهايى كه از اين و آن مىشنود و احياناً سفارشها و وصيّتها و پاككردن اموال و اداى وجوهات شرعى همه و همه در هالهاى از قداست و معنويت قرار مىگرفت. گويا به «سفر آخرت» مىروند.
همينطور هم هست. حج، دنياى ديگرى است، با معيارها، برنامهها و حال و هواى ديگرى كه با زندگى روزمرّه فاصلهها دارد.
روزهايى كه برنامههاى «سيماى حج» از تلويزيون پخش مىشد، زائران سابقهدار را گرفتار حسرتى جانگداز مىكرد. آنها هم كه اوّلين سفرشان بود، با ديدن هر برنامه، شوقشان افزوده مىشد و جرقّهاى بر خرمن جانهاى با ايمان مىافتاد.
ديدار مىنمايى و پرهيز مىكنى
بازار خويش و آتش ما تيز مىكنى
آنها كه براى بدرقه به فرودگاه آمدهاند، مثل خود مسافران، دلشان دو نيم است: نيمى شوق و نيمى حسرت. اين از «التماس دعا»هاى آميخته به اشگها معلوم است. آنها هراسى ندارند از اينكه چشم اشكآلودشان ديده شود. اين گريۀ شوق است و آرزو. همين چند روز پيش بود كه «كنگرۀ عظيم حج» برگزار بود. ترسيمى از «حج ابراهيمى» و بايد و شايدهايى كه حجّاج ايرانى بايد به آنها توجّه كنند و در اين سفر به كار بندند و توشه برگيرند.
به هر حال، حاشيه رفتم. ولى دست خودم نبود. آغاز اين سفر با