125نقشههاى فراوانى را طراحى كرد تا شايد از مقام و جايگاه او بكاهد. مشاوران، هر يك طرحى درانداختند. يكى مىگفت:
بياييم جلسۀ مناظرهاى ترتيب دهيم و از گوشه و كنار كشور، دانشمندان را فراخوانيم و در برابر چشمان مردم، امام را به چالش و پاسخگويى بخوانيم.
هشام اندكى انديشيد. دور و بر خود را برانداز كرد؛ جز مشتى از شاعران، داستانسرايان و مديحهگويان نديد، پيشاپيش، خود را بازندۀ ميدان مىديد. از اين رو گفت: اگر از راه مبارزۀ عملى وارد شويم، كسى را ياراى رويارويى با او نخواهد بود.
شخصى گفت: اى امير! فكرى به ذهنم رسيد؛ آيا اجازه مىدهى بيان كنم؟ هشام به او اجازۀ سخن گفتن داد. مرد گفت: اى هشام! همه نيك مىدانيم كه دانش و آگاهىِ محمد بن على، سرآمد روزگار است؛ ولى در اين كه بتواند تيرانداز ماهرى هم باشد، بسيار بعيد است؛ پس بياييم او را به مسابقۀ تيراندازى فراخوانيم.
هشام كمى با محاسن خود بازى كرد و سپس در حالى كه چشمانش از شيطنت و شادمانى برق مىزد، دست در جيب كرد و كيسهاى از زر درآورد و به رسم پاداش، به سوى آن مرد انداخت و گفت: آفرين! جز از اين راه، شكست نخواهد خورد، ترتيب انجام مسابقه را بدهيد! سپس امام را دعوت كرد. گروهى از درباريان را واداشت تا نشانهاى نصب كنند و هنگام ورود امام، مشغول تيراندازى