51را با هم به متوكل دادند خيلى خوشحال شد چنان كه از شادى در پوست خود نمى گنجيد، زيرا كه از آن دو بزرگمرد خيلى وحشت داشت و فكرشان چون كابوس وحشتناكى بر سرش سايه افكنده و تلخ كامش مى كردند و هميشه از قيام و انقلاب ناگهانى آن دو نفر مى ترسيد و فضيلت و بزرگوارى آن دو را در ميان شيعيان به خوبى مى دانست. 1
خوش درخشيد ولى دولت مستعجل بود
پس از آن كه متوكل به وسيله تركها و به فرماندهى باغر ترك، در سال 247ق، در قصرش موسوم به قصر جعفرى كشته و در همانجا به خاك سپرده شد، مردم با پسرش ابوجعفر محمد، معروف به منتصر بالله بيعت كردند و او را كه مردى خردمند و با انصاف بود به رهبرى خويش برگزيدند.
برخلاف پدرش، منتصر مردى كريم و رؤوف و عطوف و نسبت به تودۀ مردم خيرخواه و از دوستداران آل على(ص) بود،چنان كه مردم را به زيارت مرقد امام على(ع) در نجف و به زيارت امام حسين(ع) در كربلا تشويق و ترغيب مى كرد و فرزندان فاطمه(ع) و سادات علوى را كه در زمان پدرش متوكل به هيچ