28حال نيز مردم اشك مىريختند.
شمارش معكوس
شمارش معكوس آغاز شده و هر لحظه به موعد سفر نزديك مىشويم. با وجود بيمارى دختر دو سالهام حوراء، همسر و فرزندانم به همراه مادرخانمم براى بدرقه، به مشهد آمدهاند. به قول خودشان مسافر مكه است، شوخى كه نيست! تنها يك روز بيشتر به سفر نمانده است.
روز آخر به همراه همسر و فرزندانم، براى آخرين بار به حرم حضرت ثامنالحجج(ع) مشرف شدم؛ مانند كسى بودم كه مىخواهد به سفرى برود كه براى آن اجازۀ امام لازم است. از در بالاى خيابان، پس از گذشتن از صحن قدس و مسجد گوهرشاد وارد حرم شديم. اذان ظهر نزديك بود، زيارت جامعه را بلند خواندم و سپس نماز ظهر را، و همگى دعا كرديم.
سفر براى من تازگى نداشت؛ اما گويى اين سفر حال ديگرى داشت. خود را از هميشه به حضرت نزديكتر احساس مىكردم. ياد حرف خودم به زائران خانۀ خدا افتادم كه: شما نيز از همين روزهاى اول جلسات، هر روز زيارت حضرت را درك كنيد و از آقا بخواهيد كه توفيق زيارت واقعى و ميهمانى خدا را به شما