48كوهى كه حضرت صالح(ع) ناقه از وى بيرون آورد، دوباره فصيلش به آنجا غايب شد، مرآى و محسوس ما بود. پس در رأس هفت مرحلگى مدينه، ماشين موقوف نمود.
بعضى ازحاج براى اداى صلات مغرب، حسبالعاده از ماشين خارج شدند. بين الصلات ايشان، ماشينچى بىانصاف بىفرصتى نمود، سوت اعلان حركت ماشين را كشيده و ماشين به راه افتاد. هشت نفر مردانه و يك نفر زنانه خر مقدسى نمودند نماز را نشكستند. لذا از سوارى ماشين باز ماندند. ماشينچى هم متعرض ايشان نشد و در آن نقطه ماندنى شدند. ديگر نفهميديم كه كارشان به كجا رسيد.
اما امان از وحشت آن بيابان! از دوطرف خيابان كه اگر فى الجمله به اطمينان آن عساكرِ مواظب خط راه، كه در هر مرحله مستعداً حاضرند نباشد، از بابت مشاهدۀ آن كوههاى سياه وصحراى سوخته و برشته معذّب شده، بىگياه و جبال محل خروج ناقه و ملاحظۀ آن اعراب سياه بىشمار آدم خوار گرسنه ريخته و پاشيده در دو طرف خط راه، انسان دقيقه زهره مىبازد. با همۀ اين احوال باز وبال ناشكرى دامان حاج را گرفت كه قانوناً بايستى در شب شنبه دهم ماشين حتماً به مدينه ورود نمايد. از آنجايى كه دو سه روز قبل اعراب دزد حربى ريخته بودند ماشين را هر چيز نچاپيدند [33] ولى قدرى عسكر را اذيت كرده و خط راه را هم بر هم زده بودند، به مدينه اعلان شد، چند فوج عسكر براى دفع ايشان و انضباط جاده مقرّر و مأمور شد. فوج فوج مىآمدند. پس احتياطاً به ملاحظۀ هرزگى اعراب كه مبادا در شب جلو ماشين را بگيرند و صدمه به اهل ماشين زنند، فوراً از مدينه