41وقال الجوزجاني: ليس بقويّ في الحديث.
وقال النسائي: ليس بالقوي.
وقال ابن خزيمة: لايحتجّ بحديثه.» 1ملاحظه مىكنيد كه از عمر بن ابى سلمه با اين عناوين ياد شده است: «كسى كه نمىشود به حديثش استدلال نمود»، «شعبه او را تضعيف كرده است»، «احاديث او پوچ است»، «ضعيف الحديث است»، «قوى نيست، حديثش نوشته نمىشود و قابل استدلال نيست» و «او در حديث قوى نيست.» با وجود چنين شخصى در سند حديث، اين حديث از اعتبار ساقط مىشود.
و در سند دوم عبدالرحمن بن بهمان وجود دارد و از علىبنمدينى دربارۀ شخصيّت او پرسيدند، او گفت: «شناخته شده نيست.» 2در سند سوم ابوصالح قرار دارد، نام او باذان يا باذام است. اين شخص را فقط عجلى توثيق كرده است 3 و سايرين يا او را تضعيف كردهاند و يا نسبت به او بىتفاوتاند.
احمد بن حنبل مىگويد: «عبدالرحمن بن مهدى به حديث ابوصالح عمل نمىكرد.» 4ابن عدى مىگويد: «آنچه ابوصالح روايت مىكند، تفسير است نه روايت و در تفسيرش نيز اهل تفسير از او متابعت نكردهاند. و هيچ كس از گذشتگان را نديدم از او راضى باشد 5.»