95بايد بروى و برگردى؛ به شتاب! و چرخيدن گرد كعبه كجا و دويدن ميان صفا و مروه كجا؟!
در سعى صفا و مروه، نمىدانى به كجا نگاه كنى! گويى چشمها، تو را در محاصره خويش درآوردهاند! راستى چه احساسى به تو دست مىدهد؟ در حلقه نگاهها، تو كجايى؟ آيا چشم ظاهر بىمدد چشم باطن مىتواند چيزى را ببيند؟ در اين دويدنها چيز تازهاى نديدهاى؟ آيا هنوز هم مىتوان خود را ديد؟ در ميان اين همه سعى، جايى براى «خود» و «خود ديدن» هست؟ مگر مىتوان ميان درياى صفا و مروه، قطرهاى از اقيانوس نشد؟ سعى، زائر را از حصار بسته و تنگ نفس بيرون مىآورد، هرچند براى زمانى كوتاه! بالاخره مىتوان زمانى اندك را تجربه كرد كه در آن يكسر «ما» حاكم است، نه «من»!
در سعى صفا و مروه، «ديگران» را مىنگرى، نه خويشتن را! اصلاً مىتوان ميان صفا و مروه بود و غير ديگران را نگريست؟ چشمها، انسان را از زندان خويشتن درآوردهاند، تا اينجا، هستى را بنگرد كه او را به سوى خويش مىخواند. سعى، يعنى گريختن از نفس؛ نفس سركشى كه آدمى را به بدى، ستم و فريب خلق فرمان مىدهد. سعى، يعنى در جمع ماندن، با جمع پيش رفتن و به سرنوشت جمع انديشيدن.
امام صادق(ع) سعىكنندگان صفا و مروه را به آزادگى