16مىگرفت و سركوب مىگرديد. امّا پس از مرگ پدرش، مردم را به سوى عقيدۀ خود فرا خواند و به هر شهرى مىرفت، پس از اظهار عقايدش، مورد تنفّر مردم قرار مىگرفت و مردم هر شهر و ديارى پس شنيدن سخنانش، او را از شهر بيرون مىكردند.
حتى مردم شهر «حريمله»، پس از وفات پدرش، قصد كشتن او را كردند، بنابراين، به ناچار از آنجا فرار كرد و به «عيينه» زادگاش رفت. در آنجا نزد حاكم آن شهر، به نام عثمان بن معمّر رفت. 1 عثمان از او استقبال كرد. محمد بن عبدالوهاب نيز نسبت به او اظهار وفادارى نمود و او را به تصرّف تمام نجد اميدوار نمود.