27
داخل دژ
صبح با صداى يانيس از خواب بيدار شد.
- ادواردو! ادواردو! بلند شو.
- چى شده، رسيديم؟
- آره. تقريباً.
- ادواردو نشست، به ديوارۀ قايق تكيه داد، جزيره را نگاه كرد و گفت:
- خودشه؟
- آره، خود خودشه!
- خب برو ساحل من پياده بشم.
يانيس گفت:
- نه من پشيمون شدم، تا همين جا هم كه اومدم زياده، جريان آب آرومه چند دقيقه شنا كنى مىرسى ساحل، ولى مواظب سربازها باش! اگه دستگيرت كنن كارت تمومه!
ادواردو با حركتى سريع داخل آب پريد. وقتى به ساحل رسيد، از يانيس و قايق بادبانىاش خبرى نبود. در شكاف صخرهها پنهان شد، بايد منتظر مىماند. شب