21- تخم غاز! درست كنم؟
- درست كن! فقط عجله كن.
مرد كنار ادواردو نشست.
- ارباب جوون اصلاً نگران نباش. من خودم تو رو راهى مىكنم. فقط يه هفتهاى معطّلى داره.
ادواردو بعد از ظهر به ساحل رفت. روى يك صخره نشست. مردان ماهيگير به ساحل برگشتند. صيد روزانه را داخل سبدهاى بزرگ ريختند. به اين مناظر زيبا چشم دوخته بود كه حضور غريبهاى را نزديك خود حس كرد. سرش را برگرداند، پيرمردى لاغراندام با لباسهاى مندرس كنارش نشست و به دريا اشاره كرد.
- من روزگارى ناخداى يه كشتى بادبانى بزرگ بودم، باورت مىشه؟ به اين حال و روزم نگاه نكن؛ همه جا مىرفتم، مديترانه، درياى سرخ، زنگبار، هند.
- قبرس چى؟
- قبرس كه همين بيخ گوش ماست؛ اون جا هم رفتم. چرا در مورد جزيرۀ قبرس سوال كردى؟ مگه تا حالا سفر دريا نرفتى؟
- نه!
پيرمرد از جا بلند شد و به تنگۀ مسينا اشاره كرد.