41
گفت: حالا چه شده؟ كى گاز پرستيده است؟
گفتم: هيچى. سر و صداى يكى از اتاقها در كاروان، وقتى به مشاجره رسيد، رفتم ببينم دعوا بر سر چيست. ديدم بر سر نوشابه است. يكى «پپسى» مىخواهد و ديگرى «ميراندا» و چون دلخواهش نبوده، سر و صدا راه افتاده است. يك روز ديگر هم بگو مگو بر سر غذا بود و اينكه ران يا سينۀ مرغ، سهم چه كسى شده است. بعضى هم دربارۀ اتاق هتل و كولر و پتو و ملافه نزاع مىكنند.
گفت: اينكه دعوا ندارد. مگر چه فرقى مىكند، يك لقمه غذا و يك جرعه آب يا نوشابه و ميوه كه چندان اهميتى ندارد تا بر سر آن اختلاف كنند و با اوقات تلخى، دوستىها را به هم بزنند.
گفتم: آنكه پپسى مىخواست، مىگفت گازش بيشتر است.
گفت: اتفاقاً بعضى هم نوشابۀ كمگازتر دوست