26
عصر روز شنبه بيست و نهم شهر شعبانالمعظم كه مطابق بود با بيست و يكم مردادماه جلالى و بيست و ششم آذرماه رومى، از خانۀ خود حركت نموده، راه اكبرآباد را پيمودم و در عزيمت، ملاحظۀ سعد و نحس ساعت ننمودم، زيرا كه تقديرات سبحانى در همه حال بر تدبيرات انسانى غالب و قاهر است، 1 چنانچه به نظم گفتهاند. يُدبِّرُ بِالنجوم وَلَيْسَ يَدْرى وربّ النَّجم يَفْعَلُ مَا يَشاءُ
و بر نثر گويند: أهل التسبيح والتقديس لايؤمنُونَ بالتَرْبيع وَالتَدليس هرچند پارسا نِيَم، اما نوشتهام بر لوح جان محبّت مردان پارسا
و در اكبرآباد در باغى كه متعلق است به جناب امينالملك منزل نمودم، و چنين اتفاق افتاد كه به جهت ناتمامى امور شخصيۀ خود، توقف من در آنجا مِنْ غَير قصد به طول انجاميده به غروب سهشنبۀ دهم ماه رمضان كشيد؛ و در اين چند روز به تدريج شاهنشاهزادۀ اعظم افخم حضرت نايبالسلطنه اميركبير - روحى فداه - و اعتمادالسلطنه و حشمتالدوله و جناب جلالت مآب اجل اكرم آقاى مستوفى الممالك و سپهسالار اعظم و ساير احباب از وزرا و مستوفيان عظام قدم رنجه فرموده رسم نوازش و توديع را مرعى داشتند.
غروب سهشنبه دهم شهر رمضان از باغ اكبرآباد به باغ ميرزا مرتضى پسر مرحوم ميرزا زينالعابدين البرز رفتم، موافق محمولِ پستخانه پنج فرسخ مسافت است و تا عصر چهارشنبه يازدهم در باغ مزبور توقف داشتم. باغ مزبور در منتهى اليه خيابان دهكده واقع است. چند بيوتات تحتانى و فوقانى دارد كه در سردر آن ساختهاند و چندان به تزئين آن نپرداختهاند و اين دهكده و باغ از طرف يمين راه بركناره است و در مابين مشرق و شمال افتاده است. مهمانخانۀ شاهاباد نيز كه نخستين مهمانخانههاى راه قزوين است در طريق اين منزل واقع شده است.
عصر روز چهارشنبه يازدهم رمضان از باغ پسر ميرزا زينالعابدين روانه به سمت سليمانيه شدم و عمارات ديوانى آنجا را كه اندرونى و بيرونى و باغ و حمام و برج عالى