35فردى نمىتوانست از روند وقوع حوادث جلوگيرى كند.
تاريخ پس از سيزده سال تلاش خداپرستان، در حال تغيير سرنوشت نظامهاى ارزشى متعدّد در جزيرةالعرب بود. نه ديگر سكوت و تحمّل شخصى محمّد صلى الله عليه و آله مىتوانست نظام قريش را انجام دهد و نه چشمپوشى بتپرستان از انتقام و خشونت مىتوانست انديشهها و عوالم معنوى و اخلاقى اسلام را به فراموشى سپارد و يكپارچگى نظام بتپرستى را به درون طوايف اعاده كند.
مسلمانان هم نمىتوانستند از هجوم قريش آسودهخاطر باشند و عبادت را پيشۀ خود سازند. با اين همه نمىخواستند و يا مظلومانى بودند كه نمىتوانستند به خوى ستيزهجويىِ قبل از مسلمانى بازگردند. آنها طالب زندگى معنوى و آزادى در انجام مراسم مذهبى خود بودند و در اين راه، فقر و فلاكت را پذيرا شده بودند؛ ولى قريش حاضر به گسترش چنين زندگى خاصّى در كنار قبايل عرب نبود و آزادى مراسم مذهبى مسلمانان را نمىتوانست در مكّه و در جوار بتها تحمّل كند.
تعصّبات قومى، عصبيّت شديد به بتها و تفاخر به اشرافيّت به عنوان شاخص برترى، روح تساهل و تسامح را عليرغم سالها تلاش محمّد صلى الله عليه و آله از آنها گرفته بود.
در نهايت به نظر مىرسد: پس از هجرت، تاريخ زندگى قريش از يك سوى و حيات مسلمانان از سوى ديگر به بنبست رسيده بود و اين بنبست كه با هجرت، روزنهاى يافته بود، نمىتوانست پايدار بماند.
اكنون به صفحات و اسناد تاريخى باز مىگرديم و آنچه را كه گفتيم، در لابلاى اوراق كتب جستجو مىكنيم:
مؤلّف حقير، سندى را در منابع معتبر تاريخى مشاهده كرد كه به سياق مختلف در اوراق سيره و حديث ثبت شده است. وقتى به سرعت و بدون تأمّل آن را مىخوانيم، اهميّت ژرف آن از ديدهها پنهان مىشود؛ ولى گمان حقير اين است كه اگر آن را به دقّت و تأمّل و در ارتباط با زمينههاى تاريخى و وقايع اجتماعى جنبى مورد پژوهش مستقل قرار دهيم، مىتواند مدركى مستند در اثبات آنچه در آغاز اين سطور بيان داشتيم، مقبول طبع محقّقان گردد: