38و ايجاز پنهان دارد و با تبديل عنوان فصاحت كه يكى از كمالات بزرگ بهشمار مىرود به عنوان سجعگويى و شاعرى ، باتحقير گفت:
«اِنَّ هٰذِهِ لَسَجّاٰعَة، وَ لَعَمْري لَقَدْ كاٰنَ ابُوهاٰ سَجّاٰعاً شاٰعِراً»
[ براستى كه اين زن در هنر سجعگويى زبردست است، پدرش نيز سجعگو و شاعر بود.]
زينب عليها السلام نيز در پاسخش فرمود:
«ماٰ لِلْمَرأَةِ وَ لِلسَجاٰعَة، انَّ لي عَنِ السَجاٰعَةِ لَشُغْلاً، وَ لٰكِنْ صَدْري نَفَثَ بِماٰ قُلْتُ»
[ زن را با سجعگويى چه كار؟ مرا بدان دلبستگى نيست، و آنچه شنيدى سوز سينهام بود كه بر زبان جارى شد!]
آنچه در اينباره بيشتر جلب توجه مىكند و عظمت دختر اميرالمؤمنين عليه السلام را بهتر و بيشتر جلوهگر مىسازد اينمطلب است كه زينب عليها السلام نزد هيچ معلّمى اين علم را فرا نگرفته بود و براى يادگرفتن آن آموزگارى نديده بود، بلكه بهرهاى الهى و كمالى ذاتى بود كه خداى تعالى به او عطا كرده و عنايت فرموده بود و
ذٰلِكَ فَضْلُاللّٰهِ يُؤْتيٖهِ مَنْ يَشاٰءُ.
* * *
و اين هم بخشى از گفتار «محمد غالب شافعى» يكى از نويسندگان مصرى كه در شمارۀ 27 سال اول مجلۀ «الاسلام» گفتهاست:
«يكى از بزرگترين زنان اهلبيت از نظر حسب و نسب،