12مىگفت: «قد قتلنا صناديد القوم فلو رجعنا استأصلناهم.» 1
حارث ابن هشام، عمرو بن العاص، خالد بن وليد و عكرمة بن ابى جهل كه پدرش در جنگ بدر كشته شده بود نيز در انديشۀ هجوم به مدينه و غارت اموال مسلمانان و كشتن پيامبر(ص) بودند. 2
هنگامى كه آفتاب روز دوشنبه، نهم شوال، منطقه را روشن ساخت، معبد خزاعى، رئيس قبيلة خزاعه، پس از ديدار با پيامبر(ص) و ابراز همدردى نسبت به شهادت حضرت سيدالشهداء حمزة بن عبدالمطلب(ع)، در گذر از منطقۀ روحا، ابوسفيان را ديد.
ابوسفيان از او پرسيد: از محمد [ (ص) ] چه خبرى دارى؟ او بىدرنگ پاسخ داد: او با لشكرى بزرگ كه مانند آن را نديدهام، به سوى شما در حركت است. مردم مدينه - اوس و خزرج - همه آمدهاند و طولى نمىكشد كه پيشانى اسبان آنان، از پشت تپهها آشكار خواهد شد.
ابوسفيان كه گمان مىكرد با ضربات خود، پيامبر(ص) و ياران آن حضرت را به ستوه آورده، انتظار شنيدن چنين سخنانى را نداشت و به ياد شجاعت