78معرفى كردم و دستش را گرفتم تا ببوسم، ضمن اينكه اجازه نداد، فرمود: «إلى هنا حركوا» و چند بار تكرار كرد، مجبور شديم به سمتى كه ايشان هدايت مىكرد، ادامه مسير بدهيم. با عوض كردن يك دنده و طى مسافت كوتاهى، خود را مقابل خيمههايمان ديديم، و من در حالى كه مىگريستم با مدير گروه كه فرياد مىزد روبرو شديم. پس از چند لحظه به خود آمدم، نگاهى به پشت سرم انداختم اما كسى را نديدم!»