68دهانم مىريختم. وقتى اسمم براى حج در آمد، به دكتر مراجعه كردم، گفتند: مشكلى براى سفر ندارى و انشاءاللّٰه خداوند در اين راه شما را كمك خواهد كرد.
بعد از بازگشت بياييد تا ببينيم كه چه كارى مىتوان انجام داد.
زمانى كه وارد مدينه شدم، يكسره به حرم پيامبر وقبرستان بقيع رفتم. موقع حركت به مكه ديگر نااميد شده بودم ولى چارهاى نبود و بايد به مكه مىآمديم. در مسجد شجره با دلى شكسته محرم شدم، به هنگام غسل كردن خيلى ناراحت بودم. گفتم: خدايا! در اين راه مرا شفا بده، من با اين وضع چگونه به ايران برگردم. نه آن پول لازم را براى خريد پلاتين دارم و نه نتيجۀ عمل معلوم است چه خواهد شد.
در اتوبوس كه مىآمديم يكى از آقايان كه همراه ما بود، گفت: دو نفر از خانمها بلند شوند و شام را بين زائران پخش كنند، من بلند شدم و شام را توزيع كردم و به آنها آب دادم و ميوهها را تقسيم نمودم، بعد كه ظرفهاى غذا را جمع كردم، خسته شدم. فردِ همراهم گفت: شما با اين حالتان بياييد و استراحت كنيد. همين