58
با خدا خودمونى حرف بزن!
از فاضل ارجمندى در حوزۀ علميّۀ قم كه به وى ارادت دارم خواستم كه خاطرۀ زيبايش از بركات بيت اللّٰه الحرام را برايم بنگارد و او چنين كرد، امّا راضى نشد نامش در اينجا بيايد:
«اولين بار بود كه توفيق رفيق مىشد كه اين بنده درحرم نبوى و وادى امن الهى در هنگامۀ عظيم «حجّ تمتّع» در ميان انبوه دلدادگان به حق، چونان «خسى» در ميعادگاه بزرگ عاشقان اللّٰه حضور يابم.
آنان را كه توفيق اين نعمت فخيم فراهم آمده است مىدانند كه سفر آغازين حالى ديگر دارد و شور و هيجان و شوريدگى ديگر.
در اين سفر ابتدا به مدينه رفتيم، شهر پيامبر، ديار آل اللّٰه، شهرى كه «بقيع» در دل آن انبوه، انبوه خاطره را بر سينه دارد و اكنون نمادِ شگرف مظلوميتِ «آل اللّٰه» است و...
روزها يكى پس از ديگرى گذشت و ما به لحظههاى كوچ نزديك مىشديم، حال و هوايى را كه روز خروج از مدينه داشتم هرگز نمىتوانم به خامه بياورم، در