37قيامت برپا شده و خلق در نهايت وحشت و حيرت ، و هر كس به حال خود مشغول ، و ملائكه ايشان را مىرانند به سوى حساب ، و با هر تنى دو موكل بود . من چون اين داهيه را ديدم در انديشه عاقبت خود كه با اين بزرگى امر به كجا خواهد كشيد ؟ در اين حال دو نفر از آن جماعت مرا امر نمودند به حضور در محضر خاتم النبيين صلى الله عليه و آله ، چون مآل كار خطرناك بود مسامحه كردم ، قهراً مرا كشاندند ، يكى در پيش ، ديگرى در عقب و من در وسط . هراسان و ترسناك سير مىكرديم كه ديدم عمارى بسيار بزرگى بر دوش جماعتى از طرف راست راه مىروند ، با الهام الهى دانستم كه در آن عمارى سيدۀ زنان عالم است - صلوات اللّٰه عليها - و چون به عمارى نزديك شدم فرصت را غنيمت دانسته از دست موكلان فرار و خود را به زير عمارى رساندم . آن را قلعهاى محكم و محل منيعى ديدم كه پيش از من جمعى از گناهكاران به آنجا پناه برده بودند ، و موكلين را ديدم از عمارى دور و قدرت بر نزديك شدن به عمارى ، ندارند و به همان اندازه دورى با ما سير مىكنند و به اشاره التماس كردند برگرديم ، قبول نكرديم ، آن گاه به اشاره ما را تهديد كردند ، چون تكيهگاه خود را محكم ديديم ما نيز ايشان را تهديد مىكرديم .
و با همين قوت قلب سير مىكرديم كه ناگاه رسولى از جانب رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و به آن معظمه از جانب آن جناب گفت كه :
جمعى از گناهكاران امت به تو پناه آوردهاند ، ايشان را روانه كن كه به حساب ايشان برسيم ، پس آن مخدره اشاره فرمود كه موكلان از هر