65يعنى آنان مرا دوست ندارند؟ يعنى نمىخواهند من نيز همراه آنان باشم؟ آيا آنان از من بدشان مىآيد؟!
على: نه باباجان كى از تو بدش مىآيد. پدر و مادر همه چيز را براى فرزند مىخواهند، هميشه زحمت مىكشند و كار و تلاش مىكنند تا فرزندشان آسوده باشد. مقصود حاجآقا اين است كه چون پدر و مادرت پول ندارند تا شما را ثبتنام كنند به دردسر مىافتند، خجالت مىكشند، آنان اكنون براى پول ثبتنام خودشان نيز ماندهاند. خودت خوب مىدانى كه هر چيز را بخواهيم بفروشيم زير قيمت مىخرند، همين يك دانگ دكان در حالت عادى به سه ميليون مىارزد ولى معلوم نيست الآن به دو ميليون هم كسى از ما بخرد. تازه ما مىگوييم اگر دكان يا اثاثيه را ارزانتر فروختيم اشكالى ندارد چون حج واجبمان را انجام مىدهيم تا كافر نمرده باشيم، ولى آيا سزاوار است كه آنها را ارزان بفروشيم و شما را نيز رهسپار مكه كنيم در حالى كه هنوز تكليفى متوجه شما نشده است؟
حسن: باباجان من حرفهاى شما را كاملاً قبول دارم و مىدانم بدون پول نمىشود ثبتنام كرد و بدون ثبتنام نمىتوان حج رفت. من به علت و معلول كاملاً معتقدم. ولى معلم تعليمات دينى ما مىگفت: علتها منحصر در همين علل مادى و ظاهرى نيست، او مثال زد و گفت: ما فكر مىكنيم حرارت تنها از راه تابش نور خورشيد يا روشن كردن آتش به دست مىآيد ولى گاهى اين حرارت از راه ديگرى حاصل مىشود، مثلاً شخص عصبانى مىشود و بدنش سرخ مىشود و درجه حرارتش بالا مىرود، يا مثلاً در داستانى كه حاجآقا نقل كرد، هاجر فكر مىكرد آب را بايد در درههاى دوردست و خودش با زحمت به دست آورد ولى معلوم شد كه