26زحمتى نيست يك شب تشريف بياوريد منزل در خدمت شما باشيم و سر فرصت از حضورتان استفاده كنيم.
روحانى: اگر فكر خستگى و وقت مرا مىكنيد من هنوز خسته نيستم و وقت هم دارم، سؤالاتتان را بپرسيد؛ اما اگر مسأله ديگرى است و شما مىخواهيد اسباب خوشحالى هم فراهم كنيد آن يك حرف ديگر است؛ مسأله خاصى داريد؟
على: نه، بحث خاصى كه نيست، بعضى سؤالات مربوط به حج و مسائل جانبى آن است كه فكر ما را مشغول كرده.
روحانى: شنبه شب چطور است؟
على: هر چه حضرت عالى بفرماييد.
روحانى: پس وعدهمان شنبه شب پس از نماز مغرب و عشاء؛ البته ما قبل از آن شب يعنى پنجشنبه شب و جمعه شب هم به خاطر نزديكى ايام حج و زمان ثبتنام پس از نماز در همين جا پيرامون ثواب حج و عمره و برخى كليات آن جلسه داريم و من صحبت مىكنم، شما هم مىتوانيد شركت كنيد، حتماً برايتان جالب و قابل استفاده خواهد بود.
* على كه از جواب روحانى به سؤالكنندگان جواب خود را يافته بود و خود را مستطيع مىدانست، تصميم گرفت تا به هر صورت عازم سفر حج شود؛ از اين رو وارد خانه شد تا تصميم جديد خود را به خانوادهاش خبر دهد. نرگس هنگامى كه اين خبر را شنيد از فرط خوشحالى در پوست خود نمىگنجيد.
نرگس: على! يعنى تو هم واقعاً مىخواهى ثبتنام كنى؟ چقدر خوب! خدايا شكر كه دعاهايم را مستجاب كردى و مرا از تنهايى در